من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است

۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

گرفتار سکوت

سرما زده و سوزه و پاییز فراری
در حسرت روزهای بهاری، بغض کرده قناری
اجاق خونه میسوزه و سرده
ببین سرما چه کرده
ای وای از اون روزیکه گردونه به کام ما نگرده
یخ بسته گل گلدونها انگار
طوفان طبیعت رو ببین کرده چه بیداد
برگی دیگه نیست روی درختها
سرماست فقط میونه حرفها
هرچی که بوده توی طبیعت
قایم کرده یکی میونه برفها

در حسرت روزهای بهاری، بغض کرده قناری

من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت، در تهاجم با زمان، آتش زدم، کشتم
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم، یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم
من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم، تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت، عشقم مرد، یارم رفت....

-آهنگی از آلبوم حادثه، اثری از سیاوش قمیشی-


برچسب‌ها:

۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

سوزاندن قرآن اعلان موضع است نه توهین

بعد از اینکه یک کشیش مسیحی مثل خروس بی محل اعلام کرد که میخواد قرآن را بسوزاند (اونهم یکی یا دوتا نه همه قرآنهای جهان را)، ته دیگ باقیمانده در کاسه سر مسلمانهای افراطی جهان ناگهان شروع به غلیان کرد و باز مثل جنزده ها ریختن تو خیابان ها که وا مصیبتا وا اسفا که چه توهینی شده و مثل همیشه هم چند نفر زیر دست و پا شهید شدند. کار این جماعت شده که وقت و بیوقت با شنیدن خبری، چه حقیقت داشته باشه یا نه، بریزن و خودشون رو جر بدهند. هرچند اعتقاد دارم که چیزی از مخ این جماعت نمانده که آدم بخواهد باهاشون بحث کند ولی دوست داشتم از اینها بپرسم: چطور اکثر مسلمانان در عین غوطه وری در گند و کثافت، رهروان دیگر ادیان را نجس میدانند و اگر از گشنگی نمیرند نمیخواهند حتی با آنها داد و ستد کنند، انتظار احترام از دیگران را دارند؟ همین گداهای اسلامی وقتی راه میافتند در جهان و در هر سوراخی که موجود باشه میخزند و از هر گونه کمک اجتماعی برخوردار میشوند باز مردمی که به آنها پناه داده اند را حیوانات کثیفی میدانند که باید سلاخی شوند و باز انتظار احترام دارند؟ چطور غیرت نداشته شان گل نمیکند که گوشه ای از اجتماع را بگیرند و در ساختن آن سهیم شوند؟ و یا اگر مسلمانی دزدی یا قتلی انجان دهد آنرا محکوم نمیکنند و گردن الله میاندازند و باز انتظار احترام دارند؟ وقتی که والضالین را غلیظ میگویند باز انتظار احترام را دارند؟ وقتی از کشته شدن غیر مسمانان خوشحال میشوند باز انتظار احترام دارند؟ وقتی پرچم کشوری را که در دل اکثریت مردم آن کشور جا دارد را اتش میزنند باز انتظار احترام دارند؟ وقتی برای دیگران آرزوی مرگ دارند باز انتظار احترام دارند؟ وقتی تمام این گند زدنها رو اعلان موضع میدانند باز انتظار احترام دارند؟ البته که من جواب این تمامی این سئوال ها رو میدانم و مشکل من در همین جواب است: دین ما برتر است و به ما اجازه هرگونه مبارزه با کفار داده شده است... و باز هم انتظار احترام دارند.
من از کاری که این کشیش میخواست بکند حمایت نمیکنم چون اعتقاد دارم این کارها هیچ کمکی به هیچکس نمیکند و فقط باعث بروز بیشتر عشوه های اسلامی در سراسر جهان خواهد شد که دودش به چشم همه میرود. بجای سوزاندن قرآن بیاییم آنرا نقد کنیم و مسلمانان را ترغیب کنیم که معنای آنرا بفهمند اینجوری نفعش بیشتر خواهد بود.

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

ای خیانت کاران این نیز بگذرد...آمااااا امان از روزی که رسوا شوید

این چند روزه تعدادی وطن فروش بیشرف در همایشی برای نشان دادن خیانت کاری و وطنفروشی شرکت کردند. عکسها و فیلمهایشان در جهان پخش شد تا اگرآبروی داشتند آنراهم بپای م. ا.ن. بریزند. این ابلهان در مراسمی شرکت کردند که بیشتر برای مصارف داخلی رژیم بود و در واقع اینها عروسکانی بودند که خود با دست خود اتش به شرف و انسانیت نداشته شان زدند.
اما این نمایش مسخره 2 صحنه جالب داشت: 1- ای آمریکای جهانخوار ببین من شعیب بن صالح پرچمدار امام ته چاه، میخوام بیام برای مذاکره (اوباما جونه ننجونت بیا یه حالی به ما بده دارم دغ میکنم، هوی اوباما، هوی مستر اوباما، اوهوی دئوس پفیوزبیپدر مگه با تو نیستم، میگم میخوام بیام بشینیم ابرو بخرم برای خودم) 2- آغ سید علی ، ببین میام تو روز روشن لایف تو تیلفیزیون میگم که میخوام با آمریکا مذاکره کنم؛ یعنی بشین پای منقلت حالش رو ببر اون ممه رو لولو برد که بیام از تو اجازه بگیرم!!!
حالا این وسط 4 تا که تا دیروز خودفروشی یا آدم فروشی میکردند یا فقط از ایران پسته و گردو صادر میکردند، رفتند ایران که آخر قابلمه ارازل و اوباش سپاه جانوران اسلامی را بلیسند که شاید چیزی هم نسیبشان شود. از این به بعد شما در همه جا شناخته خواهید شد و دیگر کسی شما را به عنوان هموطن نمیشناسد. خوشبختانه من کسی از این بیناموسان رو نمیشناسم(اصلا من از 8000 کیلومتری این حرام لقمه ها هم رد نمیشم چه برسه بشناسم) ولی اگر میشناختم مطمئنن یک وبلاگ براش میساختم و تا ماتحتش رو رسوای عالم میکردم.
این همدستان دزدانه غافله فکر میکنن تمام شد و ما چند روزی میریم و یه چرت و پرتی میگیم و چند تا شهر هم مجانی میریم بعدش هم الله بزرگه ببینیم چی میشه....نه اینجوریها نیست با عینک دودی زدن و روسری انداختن ناشناس نمیشین و بزودی یکی یکی اسم و رسم رو خواهد شد، میدونین چرا؟ چون ملت ما خائنینی مثل شما راحت نمیگذارد. دیدید که با حرامیان دریده ولایت چه کردند و چندتاشون رسوا شدند، نوبت شما هم خواهد رسید و اونروز خواهید دید که نتیجه پشت کردن و خیانت کردن به مردم و هموطن خودت چه عذابی خواهدبود. آنروز خواهید دید که برچسب خائن چقدر سنگینه و هیچوقت هم کنده نمیشه. آب از سر این رژیم آدمخوار گذشته آمااا کار مردم با شما خائنین تمام نشده.

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

لولو در حال بردن ممه


این لولو های که میبینین در حال بردن ممه های این ایرانیان موفق خارجکی!!!! هستند. طیب الله انفسکم.... فتبارک الله احسن الخالقین


۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

گفتند شرف را از که آموختی، گفت از پان ترکها

از دوروز پیش که لیگ فوتبال ایران شده، موضوع شرافت بیشتر از خود فوتبال مهم شده انگار. دیروز که بازی پرسپولیس و تراکتور سازی به جنجال کشیده شد به دوستم در ایران زنگ ببینم جریان چی بوده... دوستم گفت که در بازی استقلال با شهرداری تبریز هر موقع خطایی میشد فحش "بیشرف" رو به بازیکن بدبخت میکشیدند و در بازی دیروز هم همه دیدند که چه شد. در اینکه ایران اسپانیا نیست و تماشاگران فوتبالش هم معمولا از طبقه پایین هستند و چند تایی ارازل و اوباش هم بینشون پیدا میشه شکی نیست، ولی این فحاشی بی دلیل از سوی تماشگران تبریزی واقعا نوبره. البته از دیروز تا حالا موجودات تازه الخلقه پانترکیست(که کاملا مطمئن هستم یک سریشون سری در طویله ولایت وقیح دارند و یک سریشون هم سر در آخور ولایت آنکارا) سعی در ماستمالی کردن ماجرا دارند و با وبلاگ های 5 دقیقه تاسیس شده باز به فحاشی به ایرانی و ایران پرداخته اند. البته من این ارازل و اوباش بی اختیار رو ایرانی نمیدونم همینطور که بسیجی و سپاهی رو ایرانی و آدم نمیدونم.
ولی این فحاشیهای خرکی پان ترکها دیگه داره واقعا خسته کننده میشه. آذربایجان هیچوقت جای این متوحشین نبوده نیست و نخواهد بود. آذربایجانی که جای دلیرمردانی مثل طالبوف تبریزی، احمد کسروی ووو بوده است هیچ سنخیتی با این متوحشین ندارد. جالبه این ارازل و اوباش با چشم بسته فقط حمله میکنند و به جای جواب دادن فقط مغلطه میکنند و دروغ میبافند (چقدر شبیه سربازان گمنام امام ته چاه تشریف دارن!نه؟؟؟).
از همه جالبتر (اینرو امروز کشف کردم که داشتم بالاترین رو چک میکردم) این پانترکها از صبح دسته جمعی شروع به فحاشی میکنند مثلا یکیشون!!! یک لینک میده و چند تایی میان بهش مثبت میدن و شروع به رجز خوانی میکنند، عجبااااا واقعا عقل و هوش این پان ترکها به اجداد مغولشون رفته! خب از کسانی که چنگیز خان مغول را اسطوره خودشون میدونن نمیشه بیشتر از این انتظار داشت.

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

جای دلاور هسته ای نه آمریکاست نه تو دل سپاه سفاکان

سلام آقای امیری،
خوبی برادر؟ به خانه خودت خوش آمدی. من بر عکس بعضیها اول از همه به شما افتخار میکنم، که به عنوان یک دانشمند ربایندیده! شدید، نه مثلا به عنوان یک نظامی. آخه خیلیها تو جهان فکر میکنند سپاه انقلاب اسلامی فقط فیروز آبادی داره!!!! از اینکه حداقل خانواده ات را صحیح و سالم دیدی خوشحالم. امیدوارم که همیشه خوش باشید البته در کنار هم. اما حیف، حیف از این دانشمند های ما که جاشون یا غربته یا تو سپاه، و یا اینکه با آب باریکه ی دانشکاه باید بسازند، و یا شاید هم راننده تاکسی. مملکته غریبی داریم نه؟

نمیدونم وقت داشتی جام جهانی رو ببینی یا نه؟ میدونی چی از همه منو آتیش زد؟ وقتی نلسون ماندلا به خاطر نتیجه ی تازه فوت کرده اش حاظر نشد به مراسم افتتاحیه بیاد... چقدر بزرگ وارانه... چه ابر مردیه این ماندلای بزرگ. زندگیش همش درسه برای تمامی بشریت؛ که بنی آدم اعضای یکدیگرند. ما افتخار میکنیم به اینکه سعدی اینو گفته (فک نمیکنم کسی بدونه خوده سعدی هم اینکاره بوده یا نه) ولی ماندلا با رفتارش شعر میگه. اینو گفتم تا برسم به اینجا که چقدر جای یک ماندلا در ایرانه خودمون خالیه. ملت متمدن و با فرهنگ ایرانی، بعد از قرنها تمدن هنوز یک ماندلا ندارد. بجاش تا دلت بخواد دیکتاتور داشته و داره. هیچ فک کردی چرا؟ برادر... عزیز از ماست که بر ماست. ما ملتی زرگو پرست شدیم. از کاه اورست میسازیم. و از همه بدتر دوست داریم بهش خدمت کنیم. تا از می گندیده ی زورگوییش نوش کنیم. نعشه میشیم که یکی آقا بالاسرمون باشه. تا به نون و نوایی برسیم. البته خیلیها اینکاره نبودند و نیستند... اما امان از این نون ونوا. یادته تو فارسی میخومندیم داستان اون دو برادر که یکی خدمت سلطان میکرد و دیگری نان بازوی خویش؟
الان اون برادران کجان؟ من شنیدم آهنگره از زور بیکاری زده تو خط مواد فروشی، خودش هم آره... اون یکی برادر هم شده سردار و هی شمش طلا بار بزن...
راستی تو این چند وقت که نبودی، یه موتور سیکلت پارک شده کار دسته یکی از دانشمند هامون داد. خدایش بیامرزد... حتی نذاشتن مراسمش هم درست و حسابی برگذار بشه... روزگار غریبیست نازنین

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

به رهی دیدم برگ خزان، پژمرده ز بیداد زمان كز شاخه جدا شد...

سلام علی جان،
یکسال از شهادت میگذره. هنوز هم باور ندارم رفتی. اصلا قرار نبود بری، حقش نبود ترکمون کنی. ولی خودت گفته بودی که پای عقیده و مبارزه ات میایستی حتا تا پای مرگ. به قولت عمل کردی بی وفا... یکسال گذشت. از روزی که حرامزاده ترین حرامیان شهیدت کرد. دلم برات تنگ شده پسر... یاد اون صورت مهربونت..یاد اون مردانگیت زمانی که حتا 7 یا 8 سال بیشتر نداشتی. یاد صداقت بینظیرت داغونم میکنه... هیچکس هیچوقت دروغ ازت نشنید همیشه مثل مرد میایستادی با همه جرو بحث میکردی ولی پا روی صداقت و راستی نمیذاشتی.

شنیده بودم همیشه بهترینها زودتر میرن ولی تو حق نداشتی بری... ولی اگه تو و ندا و سهراب و اشکان و محسن ها پا نمیشدن پس کی بود که با خون خودش طومار حقه بازی و شیادی و جنایت این رژیم سفاک رو به روی جهانیان باز کنه.
حقه بازی گفتم یاد اونروزهای میافتم که باهم تخته نرد میزدیم یا چهار برگ بازی میکردیم ، طاقت باخت رو داشتی، دروغ نمیگفتی، جر نمیزدی یا بچه بازی در نمیاوردی، اینقدر بازی میکردی تا ببری بعد بشینی کری بخونی ... 6 ساله بودی با این همه مردانگی. بین خودمون باشه با اینکه ازت بزرگتر بودم بعضی موقع ها حسودیم میشد به این بزرگی روحت. بعضی موقع ها هم حرصم میگرفت که چرا تو باید ادای آدم بزرگها رو در بیاری، ولی تو ادا در نمیاوردی تو واقها بزرگ بودی. اصلا من بزرگتر بودم تو چرا واقعا بزرگ بودی؟

علی جان،
یادته میرفتیم استادیوم برای استقلال یا تیم ملی اینقدر عربده میزدیم که صدامون تا یک هفته در نمیومد... آخ چقدر عاشقه کری خوندن با لنگیها بودی. کم هم نمیاوردی ولی با ادب جواب میدادی... ایکاش پیراهن استقلالی که برام خریده بودی رو نگه داشته بودم.. لا مذهب هنوز بوی تنت رو میداد که به دستم رسید... گفتی بجات رفته بودیم استادیوم این پیراهن رو خریدم بعد بازی درش آوردی فرستادی برای من.
یکروز اینقدر دلم تنگ شده بود برای ایران که از روی عصبانیت انداختمش بیرون تا دیگه یاد ایران نکنم.. آخه من مثل تو بزرگ نبودم ونیستم. نمیتون هم باشم. یادته یکروز داشتی پاسور بازی میکردی این آهنگ رو گذاشته بودیم با صدای هنگامه اخوان: به رهی دیدم...
همش اشتباه میخوندی: به رهی دیدم برگ خزان افتاده بروی زمان... یکسال تمام این آهنگ تو گوشمه... تازه الان میفهمم تو درست میخوندی و خودت همون برگ بودی که برروی زمان افتاد...حالیته؟

زیاده عرضی نیست قربانت، دلم برات تنگ شده بود اینو نوشتم همین


در ضمن علی عزیزم و همه شهیدان راه آزادی، راهتان ادامه دارد.



۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

آغ سید علی، از دروغگویی سگ فرمودین انگار؟


اول از همه اینجانب از طرف جامعه بشری از تمام سگان بیگناه و با شرف معذرت خواهی میکنم به خاطر بی احترامی آیت الله سید علی حسینی خامنه ای در نماز جمعه 14 خرداد 1389. ایشون در حال خودش نبود و یک چیزی پروند نمیدونست حیوانی مثل سگ یکی از دوستان همیشگی بشر بوده و هست و از زمانی که این حیوان مفید در کنار انسانها قرار گرفت و اهلی شد منشا خدمات بزرگی به بشر بوده و از همه مهمتر هیچ انسانی تا حالا ندیده که سگ دروغ بگوید. بله آغ سید علی ما که ندیدیم سگ دروغ بگوید و یا کهریزک بسازد و یا با اسم ملکوتی فتح المبین عملیات ظاهر سازی امام ته چاه را آغاز بنماید. اصلا سگ با این چیزها دمخور نمیشه اگر هم وحشی بوده به خاطر گرسنگی بوده وگرنه جونه شما اصلا این کاره نیست بنده خدا. اصلا به سگ میاد که با شیشه نوشابه یاد کربلا کنه؟؟؟؟ یا با باتوم یاد پهلوی شکسته فاطمه را گرامی بدارد؟؟؟ اصلا سگ مثل مموتی احمدی نژاد دروغ میتونه بگه؟؟ خودت هم میدونی که نمیتونه... هیچکس مثل مموتی نمیتونه دروغ بگه، پس خواهشن دقت کن... دیگه وقتی تا فرق سر در منجلاب دروغ و حقه بازی و شیادی غرق شدی از حیوانات حرف نزن که شرف شپش لای پای یک سگ هار آشغال دونیهای اسرائیل از تمام حکومت اسلامی بالاتر است... (با چند لحظه خماری) تکبیرررررررررررررررررررررررررررررر.


برچسب‌ها:

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

وقتی اسرائیل برای جمهوری اسلامی حال پخش میکند...

بعد از مدتی غیبت که به خاطره کارم بود، میخواستم بنویسم. از مظلومیت مردم ایران، از سربداران آزاده و دلیرمردان و شیرزنان کردستان که غوغا کردند با اعتصاب کوبنده شان، که امروز خبر حمله دمدشنانه.. مددشنانه ...شدمنانه... دشمشنامه.. مشمشانه.. ( این آیت الفسیل جنتی ابله هم حرف گذاشت تو دهن ما.. اه به اون هیکلش) اسرائیل به کاروان کمک به غزه (هنوز جانم فدای ایران) را خوندم. اولین چیزی که به ذهنم رسید حماقت اسرائیلیها بود که از زمان روی کار آمدن نتانیاهو زیاد و زیادتر میشه. دومین چیزی که به ییهو یادم اومد حرف یکی از وزیران اسرائیلی بود که چند وقت پیش گفته بود : که مموتی نژاد بهترین دوست اسرائیل تشریف دارند. و بیراه نگفت ایشون، هروقت اسرائیل در تنگنا گیر میکنه مموتی مثل سوپر ان میاد و یک سخنرانی جانانه میکنه و یه آبی زیر درخت اسرائیل میریزه و همه بجای محکوم کردن اسرائیل، ازش حمایت هم میکنن و یه دستی هم به سر و گوشش میکششن و نازش هم میکنن. ولی اینبار که مموتی تا کاکلش تو گل فرو رفته و چند روزی هم به 22 خرداد نمونده، اسرائیلیها به کمکش میان و با یک عملیات حیرت انگیز در آبهای آزاد مدیترانه به مردم بیدفاع و در واقع هیچکاره بشردوست حمله میکنند. این دیوانگی بینظیر را با هیچ دلیل و بهانه ای نمیتوان توجیح کرد و به هیچ وجه نمیتوان منطقی دانست. به هر حال دنیای کثیف سیاست را نمیتوان با هیچ شوینده ای شست و تمیز کرد وگرنه من خودم حاضر بودم همه سیاست مداران رو بندازم تو ماشین رختشویی و با آب 90 درجه بشورمشون. این اتفاق خوراک خوبی برای حکومت اسلامی جور کرد (مثل اون زن بدبخت مراکشی که در آلمان در دادگاه سلاخی شد) تا حالا حالا باهاش حال کنند. ولی فکر نمیکنم که این چیزها دیگه برای فاطی کماندو تمبان شود و دستمایه نجات حکومت اسلامی. ولی باری به هر جهت این حمله کثیف و انسانی ( حیوانات از این کارها نمیکنن-نمیدونم چرا چند وقتیه از انسان بودنم شرم دارم) را نه تنها محکوم میکنیم بلکه با تمام وجود میگیویم: نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران.

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

12 فروردین روز شغال


نمیدونم فیلم روز شغال رو دیدید یا نه. فیلم بسیار زیبایی از طرح و اجرای ترور ژنرال دوگل توسط نظامیان ناراضی فرانسوی. بچه که بودم این فیلم رو دیدم خیلی برام جالب بود و وقتی معنی روز شغال رو پرسیدم جواب شنیدم که روز شغال روزی است که هم بارون ببارد هم نور خورشید بتابد!! البته من ربطی پیدا نکردم بین فیلم و معنی ایرانی (احتمالا هم من در آوردی برادرم) از روز شغال. ولی دیروز ربط معنی روز شغال با سرنوشت ایران را پیدا کردم. دیروز سدا و صیمای تخمی حکومت اسلامی فیلمی رو از خمینی دجال پخش کرد که معنی واقعی روز شغال را آشکار کرد. این فیلم درست یکروز قبل از رفراندوم تماما شیادانه 12 فروردین 1358 پخش شده بود. چیزی که برای من جالب بود در این فیلم عوض شدن طرز حرف زدن خمینی بود. معمولا خمینی فارسی رو خیلی تخمی حرف میزد و جوری حرف میزد که بیشتر قشرهای پایین جامعه میپسندیدند، ولی در این فیلم ناگهان فارسی رو خیلی بهتر حرف میزد. اگر تصویری نبود فکر میکردم یکی تقلید صدا میکنه. ولی نه خود دجالش بود. در این سخنرانی خمینی سعی میکرد مردم از همه جا بیخبر ایران را گولمالی کند وچیزی که جالب بود از یک روش بسیار زیرکانه روانشناسی برای قانع کردن مردم استفاده میکرد. از یک طرف به مردم میگفت شما آزاد هستید که به هر سیستمی که خواستید رای بدید و از طرف دیگر با تحکم میگفت به جمهوری اسلامی رای بدهید. در این روش مخاطب که احساس میکند خود اختیار همه چی را دارد ولی چون به حکم دهنده اعتماد دارد گوش به فرمان او دارد و در واقع بی اختیار و بدون فکر کاری که او میخواهد انجام میدهد. هرچی بود خمینی اینقدر سواد این روشها رو نداشت و در واقع داشت سناریو از پیش نوشته شده را اجرا میکرد. خمینی دجال از یکروی خورشید زیبای آزادی را نشان میداد و از آنروی داشت مثل ابری سیاه جلوی تابیدن این خورشید را میگرفت تا باران فلاکت بر سر ایران و ایرانی ببارد. روز شغال باعث شد تا ما ایرانیها 30 سال فلاکت حکومت اسلامی را با پوست و استخوان حس کنیم و بیشتر با انواع شغالان آشنا شویم.

روز شغال بر ایراندوستان واقعی تسلیت باد..


برچسب‌ها: